لابه لای برگ های زندگی

ساخت وبلاگ

شبی
کدام شب؟
شبی

شبی ستاره ای دهان گشود
چه گفت؟
نگفت، از لبش چکید
سخن چکید؟
سخن نه، اشک

ستاره می گریست
ستاره کدام کهکشان؟
ستاره ای که کهکشان نداشت

سپیده دم که خاک
در انتظار روز خرم است
ستاره ای که در غم شبانه اش غروب کرد
نهفته در نگاه شبنم است

لابه لای برگ های زندگی ...
ما را در سایت لابه لای برگ های زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akikoa بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 17:15

نشسته به من میگه تو کسی نیومد خواستگاریت به این جواب مثبت دادی بعد گفت خب چرا به این رفتیحوصله نداشتم بشورمش بذارمش زمین و باهاش قطع رابطه کنم دلم براش سوخت دخترش با یه مرد بیست سال از خودش بزرگتر پولدار ازدواج کرد و رفت اونور دنیا بهش خندیدم پاشدم برم بهم گفت انقدر سردی نخوراینو نخور اونو نخورچرا انقدر سس تو خونه ت زیاده چرا ماست میخوری چرا قهوه میخوری چرا چایی میخوری چرا برنج میخوری چرا کوفت میخوری زهرمار بخور بمیر لابه لای برگ های زندگی ...ادامه مطلب
ما را در سایت لابه لای برگ های زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akikoa بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 7:30

هوا داره سد میشه وسط س و د یه ر هم هست که حال ندارم بک اسپیس بزنم درستشو بنویسم سرررررررررررررررررررد .صبحا وقتی از خواب بیدار میشم دماغم کیپه کیپهپر از دسشویی هم هستم هم دسشویی هم آب دماغتازه چند وقت لابه لای برگ های زندگی ...ادامه مطلب
ما را در سایت لابه لای برگ های زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akikoa بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:15

ساعت ده !ساعت گنگ و نگران کنندهساعت ده، به من حس عجیبی میده،احساس اینکه باید عجله کنمچه شب باشه، چه صبحساعت ده به نظر من ساعت مرده ای محسوب میشه، نه زوده نه دیر!ساعت دلهرهاگه صبح باشه دیگه دیر شده خیل لابه لای برگ های زندگی ...ادامه مطلب
ما را در سایت لابه لای برگ های زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akikoa بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 16:54

با عصبانیت گفتم: انقدر ازش بدم میاد نمیتونم حضورشو تحمل کنمگفت: تو حق این احساسو نداری، چون خدا اونو آفریدهپوزخند زدم و گفتم: هه! پس خدا جنس بنجل هم خلق میکنه!؟خندید و گفت: نه! باید به درجه ای برسی که لابه لای برگ های زندگی ...ادامه مطلب
ما را در سایت لابه لای برگ های زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akikoa بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 8 آذر 1397 ساعت: 16:18

ما یه انبار داریم خیلی درخت میوه داره، ما که نه البته شرکت ما امروز کارگر انبار زردآلو اورده بود شرکت که تقسیم بشه بین بچه ها همکار من صبح شرکت بود سه ساعت رفت مرخصی مثل اینکه رئیس گفت زردآلو ها رو بین اونایی که هستن تقسیم کنیم به همکار من (که یه خانوم شیرده هست) ندادن زردآلو گفتن نیست در صورتی که صبح بود در موقع تقسیم زردآلو نبود من اعتراض کردم به اونی که تقسیم کرده بود گفتم تو دیدی که بود، فقط م لابه لای برگ های زندگی ...ادامه مطلب
ما را در سایت لابه لای برگ های زندگی دنبال می کنید

برچسب : داستان,زردآلو, نویسنده : akikoa بازدید : 24 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 14:59

گاهی وقت ها دلم می خواد  زنگ بزنم به یه دوست   ساعتها باهاش حرف بزنم از همه چی بگم از همه آدمهایی که می بینمشون ازشون خوشم میاد یا می بینمشون ازشون حالم به هم می خوره زنگ بزنم بگم امروز دلم خیلی گرفته یا خیلی خوشحالم زنگ بزنم بگم امروز گند زدم و نگه چرا و بعدا هم نگه یادته اون روزهم گند زدی بگم هوا گرمه دور تنده کولرمون خرابه یکی که اگه دو ثانیه مکث کردم نگه باشه خوشحال شدم باهم حرف زدیم! یکی که لابه لای برگ های زندگی ...ادامه مطلب
ما را در سایت لابه لای برگ های زندگی دنبال می کنید

برچسب : تلفن, نویسنده : akikoa بازدید : 24 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 14:59

گاهی بدست نیاوردن،
نرسیدن،
خود معجزه‌ای بزرگ است
که شاید
خیلی دیر به چشم بیآید.
گرچه صدای آه بعضی حسرت های بلند و خسته کننده، آدم را به انتهای ناامیدی می رساند
اما بعدها خواهیم فهمید جای پای بعضی آدمها اگر ماندنی می شد و بعضی از اتفاقات اگر بیش از پیش خاطره ساز می شدند...
دیگر امیدی نمی ماند که به انتهای ناامیدی برسد!
اشک ها کش دار و روح پریشان تمام عمر را عزادار بود...
+ نوشته شده در  ۱۳۹۶/۰۵/۰۲ساعت 10:19  توسط ساناز   | 
لابه لای برگ های زندگی ...
ما را در سایت لابه لای برگ های زندگی دنبال می کنید

برچسب : حاتمه,ابراهیم,زاده, نویسنده : akikoa بازدید : 26 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 14:59